کد مطلب:129861 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:275

لعن یزید
لعن به معنای طرد از رحمت است. خدای متعال می فرماید: «لعنهم الله بكفرهم» [1] یعنی اینكه آنان را از رحمت دور كرد و طرد نمود.

برای جواز لعن یزید به موارد چندی می توان استدلال كرد؛ كه از آن جمله است: 1. تمسك به عموم و اطلاق برخی آیه های قرآن

خدای متعال می فرماید:

ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و اعد لهم عذابا مهینا. [2] .

آنها كه خدا و رسولش را می آزارند، خداوند در دنیا و آخرت لعنتشان كرد و برایشان عذابی خواركننده آماده ساخته است.

حال اگر آزار امام حسین (ع) موجب آزار پیامبر (ص) باشد، آیا قتل او موجب آزار پیامبر (ص) نیست؟ [3] .

در جایی دیگر خداوند متعال می فرماید:

و من یقتل مؤمنان متعمدا فجزاؤه جهنم خالدا فیها و غضب الله علیه و لعنه و أعد له عذابا مهینا. [4] .


و هر كسی مؤمنی را به عمد بكشد، كیفرش جهنم است. جاودانه در آن می ماند و خداوند بر او خشم می گیرد و لعنتش می كند و برایش عذابی خواركننده آماده كرده است.

هرگاه كه لعنت و عذاب بزرگ الهی شامل كسی كه مؤمنی را به عمد بكشد می گردد، آیا شامل كسی كه حسین (ع) را بكشد نمی گردد. حسینی كه سبط رسول (ص) و میوه ی دل بتول (س) است و جدش درباره ی وی فرمود: «حسین از من است و من از حسینم. خداوند دوست دارد، هر كس كه حسین را دوست بدارد». [5] .

باز خدای متعال می فرماید:

و اذ قلنا لك ان ربك أحاط بالناس و ما جعلنا الرؤیا التی أریناك الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن و نخوفهم فما یزیدهم الا طغیانا كبیرا.

[6] .

و آن گاه كه به تو گفتیم: پروردگارت به مردم احاطه دارد و رؤیایی را كه به تو نشان دادیم و نیز شجره ملعونه در قرآن چیزی جز برای آزمایش مردم نبود. و ما مردم را می ترسانیم، اما جز بر طغیان بزرگشان نمی افزاید.

یزید از افراد شجره ی ملعون در قرآن است. جلال الدین سیوطی در تفسیر الدر المنثور گوید: ابن ابی حاتم به نقل از یعلی بن مرة گوید: رسول خدا (ص) فرمود: بنی امیه را بر منبرهای زمین نشانم دادند. آنان بر شما حكومت خواهند یافت و خواهید دید كه حكمرانی بد هستند. رسول خدا (ص) از این بابت اندوهگین بود. پس خدای متعال آیه ی شریفه ی «و ما جعلنا الرؤیا التی أریناك الا فتنة للناس» (و آنچه در خواب به تو نشان دادیم، چیزی جز آزمایش مردم نبود.) را نازل فرمود! [7] .

در كتاب المعتضد آمده است: هیچكس در این اختلاف ندارد كه مقصود خداوند در این آیه، بنی امیه هستند. [8] .


نیز خدای متعال می فرماید:

فهل عسیتم ان تولیتم أن تفسدوا فی الأرض و تقطعوا أرحامكم أولئك الذین لعنهم الله فأصمهم و أعمی أبصارهم. [9] .

آیا امیدوارید كه با فراهم آمدن حكومت در زمین به فساد برخیزید و قطع رحم كنید؟ اینان كسانی هستند كه خداوند لعنتشان كرده و گوش هایشان را كر و چشمانشان را كور ساخته است.

بدون شك یزید پس از كشتن امام حسین (ع) و یارانش در كربلا و فرمان و رضایت او به این كار، واقعه ی حره و ویرانی كعبه، از بزرگ ترین مفسدان در زمین است. اگر این كارها فساد در زمین نباشد، پس برای فساد چه معنایی باقی می ماند! بنابراین، طبق این آیه لعنت خداوند او را شامل می شود. احمد بن حنبل با تمسك به همین آیه ی مباركه او را از مصادیق مفسدین در زمین شمرده است. [10] .

2. تمسك به عموم برخی روایات

الف - از علی (ع) نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: هفت كس را خداوند و همه ی پیامبران مستجاب الدعوه لعنت كرده اند: تغییر دهنده ی كتاب خدا؛ تكذیب كننده ی قدر خداوند؛ تغییر دهنده ی سنت رسول خدا (ص)؛ كسی كه آنچه را خداوند بر عترت من حرام كرده است روا بدارد؛ كسی كه برای عزیز كردن خواركردگان خداوند و خوار كردن عزیز كردگان خداوند سلطنت كند؛ حلال كننده ی حرام های خداوند؛ و كسی كه بر عبادت خدای - عزوجل - تكبر ورزد. [11] .

بدون شك همه ی مواردی كه ذكر شد بر یزید صدق می كند. همانند آنچه ابن حجر از رسول خدا (ص) نقل كرده است كه فرمود: «نخستین كسی كه سنت مرا تغییر می دهد، مردی از بنی امیه به نام یزید است.» [12] .


ب - بخاری از انس از رسول خدا (ص)، نقل می كند كه فرمود: «مدینه از فلان جا تا فلان جا حرم است. درختش را نباید برید و حادثه ای در آن نباید آفرید. هر كس در آن حادثه ای بیافریند، لعنت خداوند، فرشتگان و همه ی مردم بر او باد. خداوند در روز قیامت هیچ بها و عوضی از او نمی پذیرد....» [13] .

ج - احمد از ابراهیم تیمی از پدرش نقل می كند كه گفت: روزی علی (ع) خطاب به ما فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: مدینه از عیر تا ثور حرم است. هر كس در آن حادثه ای بیافریند یا حادثه آفرینی را پناه دهد، لعنت خداوند، فرشتگان و همه ی مردم بر او باد. [14] .

د- از سائب بن خلاد نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: هر كس اهل مدینه را بترساند خدای عزوجل او را می ترساند و لعنت خداوند و فرشتگان و همه ی مردم بر او باد. خداوند در روز قیامت هیچ بها و عوضی از او نمی پذیرد. [15] .

ه- در كفایة الطالب از ابن عباس نقل شده است كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: چون مرا به آسمان بالا بردند، دیدم كه بر در بهشت نوشته است: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی حب الله، الحسن و الحسین صفوة الله، فاطمة أمة الله، علی باغضهم لعنة الله، مهما ذكر الله» (خدایی جز خداوند یكتا نیست. محمد (ص) پیامبر خدا و علی دوستدار خدا است. حسن و حسین (ع) برگزیده ی خدایند و فاطمه (س) كنیز خدا است. بر دشمنانشان لعنت خدا باد، تا آنگاه كه خداوند یاد شود). آنگاه گوید: این روایت را تنها علی بن حماد برایم نقل كرد و او ثقه است؛ و محدث شام آن را از محدث عراق و امام اهل حدیث نقل كرده است. [16] .

ابن جوزی گفته است: در حدیث لعن كسانی آمده است كه كار آنها به یك صدم كار یزید هم نمی رسد. [17] .


3. گفتار علما در لعن یزید

در این بخش به گفتار تنی چند از عالمان و دانشمندان اسلامی پیرامون لعنت كردن یزید می پردازیم:

احمد بن حنبل: آلوسی گوید: برزنجی در «الاشاعه» و هیثمی در «الصواعق المحرقه» نقل كرده اند كه چون عبدالله، پسر امام احمد، درباره ی لعن یزید از وی پرسید، گفت: كسی را كه خداوند لعنت كرده است، چرا نشود لعن كرد؟ گفت: من كتاب خدا را قرائت كردم ولی لعن یزید را در آن ندیدم. امام گفت: خدای متعال می فرماید: «آیا امید بستید كه با فراهم آمدن حكومت در زمین به فساد برخیزید و قطع رحم كنید. اینان كسانی اند كه خدای لعنتشان كرد...». [18] باری كدام فساد و قطع رحمی از كاری كه یزید كرد بالاتر است؟ [19] .

ابن فراء: [20] ابن جوزی می گوید: قاضی ابوالحسین، محمد بن قاضی ابویعلی، ابن الفراء، كتابی تألیف كرد. در آن كتاب ضمن بحث درباره ی كسانی كه مستحق لعن هستند، یزید را آورده و گفته است: كسی كه از لعن یزید خودداری می كند یا از جایز بودن این كار بی خبر است و یا آنكه منافق است و می خواهد در این كار ایجاد شبهه كند؛ و چه بسا كه افراد نادان را تحریك كند و بگوید: مؤمن، لعن كننده نیست. (قاضی) گوید: مصداق چنین سخنی، كسی است كه مستحق لعن نباشد. من این را از خط ابوالحسین و تألیفش نقل كردم. [21] .

ابن جوزی، گوید: در یكی از مجالس وعظ، كسی از من درباره ی یزید بن معاویه و كارهایی كه در حق حسین (ع) روا داشت و نیز فرمان وی مبنی بر غارت مدینه پرسید و گفت: آیا جایز است كه لعن شود؟ گفتم: زشتی این كار، او را بس است و سكوت اصلح می باشد! گفت: این را كه سكوت اصلح است می دانم ولی آیا لعن او را تجویز می كنی؟


گفتم: عالمانی پارسا از جمله امام احمد بن حنبل آن را تجویز كرده اند. [22] او در حق یزید چیزی بالاتر از لعن ذكر كرده است. [23] .

به رغم عبارت «سكوت اصلح است»، می بینیم كه ابن جوزی در رفتار و گفتار بدان پایبند نیست. شاید این سخن را در آن مجلس از ترس گفته است. دلیلش هم چیزی است كه نوه اش در تذكرة الخواص گفته است: گفتم: هنگامی كه جدم ابوالفرج بر منبر بغداد، در حضور امام ناصر و بزرگان علما او را لعنت كرد، گروهی افراد بدخو از مجلس او برخاستند و رفتند. سپس جد من گفت: «ألا بعدا لمدین كما بعدت ثمود (اهل مدین همانند قوم ثمود از رحمت خدا دور باد). [24] .

نیز گوید: برخی بزرگان از آن روز برایم حكایت كرده اند كه گروهی درباره ی یزید از جدم سؤال كردند و او گفت: چه می گویید درباره ی مردی كه سه سال حكومت كرد. در سال اول حسین (ع) را كشت، در سال دوم مدینه را ترسانید و آن را مباح ساخت و در سال سوم كعبه را هدف منجنیق قرار داد و آن را ویران كرد. گفتند: او را لعنت كنیم؟ گفت: لعنتش كنید. [25] .

اسفراینی، گوید: رأی برگزیده همان نظر ابن جوزی و ابوالحسین قاضی و موافقان آن دو است. [26] .

مقدسی: از كسانی كه یزید را لعن كرده اند مطهر بن طاهر مقدسی (متوفای سال 507 در بغداد) است. وی در كتاب البدء و التاریخ، بر لعن یزید تصریح كرده است. [27] .

سیوطی: جلال الدین سیوطی گوید: خداوند قاتلش (یعنی قاتل حسین (ع)) را و به همراه او ابن زیاد را و نیز یزید را لعنت كند. او در كربلا كشته شد. قتل او داستان بلندی دارد كه قلب تاب یاد آن را ندارد. انا لله و انا الیه راجعون. [28] .


عبدالكریم بن شیخ ولی الدین: علامه ی محمودی می نویسد: از جمله ی كسانی كه لعن یزید را تجویز كرده اند شیخ عبدالكریم بن شیخ ولی الدین مؤلف كتاب «مجمع الفوائد و معدن الفرائد» است. او در ذكر احادیث وارده درباره ی درود بر پیامبر (ص) می نویسد:... روشن است كه یزید ملعون و پیروانش از كسانی بودند كه اهل بیت پیامبر (ص) را سبك شمردند. اینان مستحق خشم و خواری و لعنت خدای جبارند كه در قیامت انتقام می گیرد. پس بر او و پیروانش و دوستداران و كمك كاران و خشنودان از رفتارش لعنت خداوند، فرشتگان و همه ی مردم باد. آنگاه گفت: هر كس خواستار تفصیل درباره ی لعنت یزید باشد، باید كتاب «تبیین الكلام» را مطالعه كند. اما اینكه برخی لعن او را منع كرده اند نه به خاطر عدم جواز آن است، كه به اتفاق جایز می باشد، بلكه، آن گونه كه در شرح المقاصد آمده از بیم آن است كه به پدرش سرایت كند! [29] .

علامه ی اجهوری به نقل از مشایخ خود: شبراوی گوید: شیخ مشایخ ما در حاشیه ی الجامع الصغیر، پیرامون این سخن پیامبر (ص) كه فرمود: «نخسین لشكر از امت من كه بر دریا می نشینند مستحق دوزخ گشته اند و نخستین لشكر از امت من كه با شهر قیصر می جنگند، گناهشان بخشوده است»، می گوید: این حدیث مقتضی آن است كه یزید بن معاویه از كسانی كه گناهشان بخشوده است باشد. در پاسخ این استدلال گفته شده است كه داخل بودن یزید در آن موقع، مانع خروج وی با دلیل خاص نیست. یا اینكه فرمایش پیامبر (ص): «گناهشان بخشوده است» مشروط به این است كه شایسته بخشش باشند؛ و حال آنكه یزید چنین نیست. حتی برخی لعن او را به طور مطلق جایز شمرده اند، چرا كه او به قتل حسین (ع) فرمان داد.... [30] .

حدیث یاد شده از جنبه ی صغرا و كبرا و دیگر جنبه ها جای تأمل دارد؛ كه مجال ذكر آنها نیست.


كیاهراسی: باعونی گوید: چون از كیاهراسی - كه یكی از پیشوایان بزرگ است - درباره ی لعن یزید بن معاویه پرسیدند، گفت: یزید از صحابه نبود. او در زمان عمر بن خطاب به دنیا آمد و گناهانی بزرگ مرتكب گشت. گوید: اما از نظر گذشتگان؛ احمد درباره اش دو قول دارد: یكی كنایی و دیگری صریح. مالك نیز درباره اش دو قول دارد: صریح و كنایی. ولی من درباره اش یك قول دارم آن هم صریح و بدون كنایه. چرا نداشته باشم؟ و حال آنكه او نرد می باخت، با یوزپلنگ شكار می كرد، تارك نماز و دایم الخمر و قاتل اهل بیت پیامبر (ص) بود؛ و در شعرش بر صریح كفر، تصریح دارد. [31] .

تفتازانی: وی در شرح عقاید نسفیه می گوید: بر جواز لعن كسی كه حسین (ع) را كشت یا به آن فرمان، یا اجازه و یا رضایت داد اتفاق كرده اند. گوید: حق این است كه رضایت یزید به قتل حسین (ع) و شادمانی او و توهین او به اهل بیت رسول خدا (ص) از اخباری است كه به نحو تواتر معنوی به دست ما رسیده است، هر چند كه جزئیاتش به نحو خبر واحد می باشد. گوید: ما درباره ی او و بلكه در كفر و ایمانش توقف نمی كنیم. خداوند او و اعوان و انصارش را لعنت كند.

[32] .

سمهودی: شبراوی گوید: سمهودی در جواهر العقدین گفته است: همه ی عالمان بر جواز لعن هر كس بدون تعیین شخص معین كه حسین - علیه السلام - را كشت یا فرمان به كشتن او داد یا آن را جایز شمرد یا بدان رضایت داد، اتفاق نظر دارند.

[33] .

بدخشانی: وی در نزل الابرار گوید:... این محقق است كه یزید از كرده اش پشیمان نشد، بلكه بر گناهش اصرار داشت و سركشی او استمرار پیدا كرد؛ تا آنكه انتقام گیرنده ی جبار، انتقام خون حسین (ع) را از وی بگیرد و قصاصش نماید و او را در پایین ترین جای آتش وارد كند. شگفت از جماعتی است كه در كار او توقف كرده و از لعن او خودداری می ورزند. حال آنكه بسیاری از پیشوایان از جمله ابن جوزی - كه علم و جلالتش روشن است - آن را جایز شمرده اند. [34] .


عبدالباقی افندی: آلوسی گوید: سخن شاعر عصر و مرد صاحب فضیلت، عبدالباقی افندی عمری موصلی، مرا به شگفت وا می دارد؛ هنگامی كه از وی درباره ی لعن یزید سؤال شد، گفت؛ لعنت من یزید را بس نیست و من پیوسته او را لعن می كنم. [35] .

آلوسی: او می نویسد: به پندار من آن پلید، رسالت پیامبر (ص) را باور نداشت؛ و مجموع آنچه نسبت به اهل حرم خدا - مكه - و نیز اهل حرم پیامبرش - مدینه -، و عترت انجام داد و دیگر گناهانی كه از او سرزده است، بر عدم تصدیق رسالت، دلالتی كمتر از انداختن ورقی از قرآن كریم در جای نجس ندارد! من گمان ندارم كه كار او بر بزرگان دنیای اسلامی در آن روزگار پوشیده باشد، اما آنان مغلوب بودند و چاره ای جز این نداشتند كه منتظر بمانند و ببینند كه از خداوند چه می رسد. [36] اگر بپذیریم كه آن ناپاك مسلمان بود، باید بگوییم مسلمانی بود كه همه ی گناهان بزرگ را - كه زبان از وصفش عاجز است - مرتكب شد. من معتقدم كه لعن او به اسم جایز است؛ هر چند كه تصور نمی شود چون او، فاسقی وجود داشته باشد. ظاهر این است كه او توبه نكرد و احتمال توبه از احتمال ایمانش ضعیف تر است. كسانی مثل ابن زیاد، ابن سعد و دیگر كسانی كه به كار آنها راضی بودند نیز به او ملحقند؛ و مادامی كه چشمی بر ابا عبدالله بگرید، بر همه ی اینان و اعوان و انصار و پیروانشان و كسانی كه به آنان تمایل پیدا كنند، تا روز قیامت لعنت خداوند باد....

كسانی هم كه از لعن صریح او بیم دارند، می توانند این طور بگویند: «خداوند لعنت كند هر كسی را كه به قتل حسین (ع) رضایت داد و خاندان پیامبر (ص) را به ناحق آزرد و حقشان را غصب كرد.» به این ترتیب هر چند كه شخص یزید را به طور معین لعنت نكرده است، ولی به طریق اولی و در واقع، او نیز شامل این عموم می گردد. در جایز بودن لعن با این الفاظ و امثال آن هیچ كس مخالف نیست، مگر ابن عربی و موافقانش كه طبق ظاهر آنچه از اینان نقل می شود، لعن كسانی را كه به قتل حسین رضایت داده اند جایز نمی دانند؛ و این گمراهی از گمراهی یزید هم بالاتر است! [37] .



[1] البقرة (2)، آيه 88.

[2] الأحزاب (33)، آيه 57.

[3] زرندي متوفاي سال 570 در كتاب نظم درر السمطين (ص 232) مي نويسد: علي از درة دختر ابولهب و به نقلي از ابوهريره نقل كرده است كه صبية، دختر ابولهب، نزد پيامبر (ص) آمد و عرض كرد: مردم مرا صدا مي زنند و مي گويند تو دختر هيزم خداوندي. گويد: پيامبر (ص) خشمناك بيرون آمد تا بر منبر قرار گرفت. پس از حمد و ثناي الهي فرمود: چه شده است كه مرداني از شما مرا با آزار اهل بيتم مي آزارند؟ به آنكه جانم به دست اوست سوگند، هيچ بنده اي ايمان نمي آورد تا آنكه مرا دوست بدارد، و مرا دوست نمي دارد، تا آنكه خاندانم را به خاطر من دوست بدارد. بدانيد هر كس با آزار خويشاوندانم مرا بيازارد، مرا آزرده است و آن كس كه مرا بيازارد خداي را آزرده است. مي گوييم: هرگاه كه پيامبر (ص) با آزار زباني دختر ابولهب خشمگين مي شود، آيا مي شود كه نسبت به آنچه بر سر اهل بيت او با زبان و شمشير آورده اند، خشمگين نشود.

[4] النساء (4)، آيه 93.

[5] مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، دار انوار الهدي، ج 1، ص 213.

[6] الاسراء (17)، آيه 60.

[7] الدر المنثور، ج 4، ص 191.

[8] سفينة البحار، ج 2، ص 514 (ماده ي لعن).

[9] محمد (47)، آيه 23-22.

[10] الرد علي المتعصب العنيد، ص 16.

[11] سفينة البحار، ج 2، ص 512؛ المعجم الطبراني، ج 3، حديث 116.

[12] الصواعق المحرقة، ص 231.

[13] صحيح بخاري، ج 3، ص 25 (پايان كتاب الحج، باب حرم المدينه).

[14] مسند امام احمد بن حنبل، ج 1، ص 81.

[15] همان، ج 4، ص 56 - 55.

[16] كفاية الطالب، ص 423.

[17] الرد علي العتعصب العنيد، ص 19.

[18] محمد (ص)، 23 - 22.

[19] روح المعاني، ج 26، ص 72.

[20] او در شعبان 451 متولد شد و در دهم محرم سال 576 به قتل رسيد. او مردي فقيه و دقيق و سخت پايبند سنت بود. (ر. ك: المنتظم، ج 10، ص 29؛ حاشيه ي الرد علي المتعصب، ص 18).

[21] الرد علي المتعصب العنيد، ص 18؛ تذكرة الخواص، ص 287.

[22] الرد علي المتعصب العنيد، ص 9.

[23] تذكرة الخواص، ص 287؛ الاتحاف، ص 63.

[24] همان، ص 291.

[25] همان.

[26] روح المعاني، ج 26، ص 73.

[27] البدء و التاريخ، ج 6، ص 6 و 8 و....

[28] تاريخ الخلفاء، ص 165.

[29] هامش كتاب الرد علي المتعصب العنيد، ص 6، به نقل از كتاب مجمع الفوائد و معدن الفرائد، حوالي، ص 20.

[30] الاتحاف بحب الاشراف، ص 62.

[31] جواهر المطالب، ج 2، ص 301.

[32] شذرات الذهب، ج 1، ص 68؛ نزل الابرار، ص 162.

[33] الاتحاف بحب الاشراف، ص 63.

[34] نزل الابرار، ص 160.

[35] روح المعاني، ج 26، ص 72.

[36] البته اين توجيح قابل پذيرش نيست، و آنان وظيفه داشتند كه با امام حسين عليه السلام همراهي كنند و پس از شهادت امام عليه السلام بر آرمان امام تكيه كنند.

[37] روح المعاني، ج 26، ص 74 - 72.